اگر نه درد او بودی از شاه نعمت‌الله ولی غزل 1534

شاه نعمت‌الله ولی

آثار شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

اگر نه درد او بودی دوای دل که فرمودی

1 اگر نه درد او بودی دوای دل که فرمودی و گر نه عشق او بودی طبیب ما که می بودی

2 خیالش نقش می بندم به هر حالیکه پیش آید نیابم خالی از جودش وجود هیچ موجودی

3 بیا و نوش کن جامی ز دُرد درد عشق او که غیر از دُرد درد او ندیدم هیچ بهبودی

4 خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست مده تو پند مستان را ندارد پند تو سودی

5 اگر نه جام می بودی که از ساقی خبر دادی و گر نه آینه بودی به ما او را که بنمودی

6 بنه بر آتش عشقم که تا بوی خوشی یابی بسوزانم کزین خوشتر نیایی در جهان عودی

7 طلسم گنج سلطانی معمائیست پر معنی اگر نه سیدم بودی معما را که بگشودی

عکس نوشته
کامنت
comment