گر دلبرم به یک شکر از از عطار نیشابوری غزل 346

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

گر دلبرم به یک شکر از لب زبان دهد

1 گر دلبرم به یک شکر از لب زبان دهد مرغ دلم ز شوق به شکرانه جان دهد

2 می‌ندهد او به جان گرانمایه بوسه‌ای پنداشتی که بوسه چنین رایگان دهد

3 چون کس نیافت از دهن تنگ او خبر هر بی خبر چگونه خبر زان دهان دهد

4 معدوم شیء گوید اگر نقطهٔ دلم جز نام از خیال دهانش نشان دهد

5 مردی محال گوی بود آنکه بی خبر یک موی فی‌المثل خبر از آن میان دهد

6 چون دید آفتاب که آن ماه هشت خلد از روی خود زکات به هفت آسمان دهد

7 افتاد در غروب و فروشد خجل زده تا نوبت طلوع بدان دلستان دهد

8 در آفتاب صد شکن آرم چو زلف او گر زلف او مرا سر مویی امان دهد

9 ابروی چون کمانش که آن غمزه تیر اوست هر ساعتی چو تیر سرم در جهان دهد

10 گویی که جور هندوی زلفش تمام نیست آخر به ترک مست که تیر و کمان دهد

11 از عشق او چگونه کنم توبه چون دلم صد توبهٔ درست به یک پاره نان دهد

12 آن دارد آن نگار ز عطار چون گذشت امکان ندارد آنکه کسی شرح آن دهد

عکس نوشته
کامنت
comment