- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر سرم برود در سر وفای شما ز سر برون نرود هرگزم هوای شما
2 بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما
3 چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد کند نزول بخاک در سرای شما
4 در آن زمان که روند از قفای تابوتم بود مرا دل سرگشته در قفای شما
5 شوم نشانهٔ تیر قضا بدان اومید که جان ببازم و حاصل کنم رضای شما
6 کرا بجای شما در جهان توانم دید چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما
7 ز بندگی شما صد هزارم آزادیست که سلطنت کند آنکو بود گدای شما
8 گرم دعای شما ورد جان بود چه عجب که هست روز و شب اوراد من دعای شما
9 کجا سزای شما خدمتی توانم کرد جز اینکه روی نپیچم ز ناسزای شما
10 غریب نیست اگر شد ز خویش بیگانه هر آن غریب که گشستست آشنای شما
11 اگر بغیر شما میکند نظر خواجو چو آب می شودش دیده از حیای شما