1 گر گشت آن سرو روان روزی سوی گلشن فتد هم گل به غنچه در خزد، هم سرو در سوسن فتد
2 خاک رهش بر سر کنم، مقصودم آن کان خاک اگر افتد ز سر باری همه در دیده روشن فتد
3 منت پذیرم، گر زند تیغ رقیبت گردنم آن سر که نبود بر درت، آن به که از گردن فتد
4 تیغ تو بهر عاشقان، تیر تو بهر مخلصان مسکین کسی کش دوستی با همچو تو دشمن فتد
5 چون خاک گردم در ره وصلت همین بس باشدم کایی و از تو سایه ای بالای قبر من فتد
6 باشد هوس نه عاشقی یا از برای شهرتی رعنای عاشق پیشه را چاک ار به پیراهن فتد
7 روزی ز بخت من نگر کز وصل گیرد داستان نامت که با نامم بهم در کار مرد و زن فتد
8 خسرو طفیل عاشقان می سوزد از سودای تو سوزد طفیل دانه خس، آتش چو در خرمن فتد