گر شود صبح رخش، مجلس فروز از واعظ قزوینی غزل 468

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام

1 گر شود صبح رخش، مجلس فروز خانه ام شمع را خواهند بردن مرده از کاشانه ام

2 روزگارم خنده رو آمد ببالین هر صباح شام بیرون رفت چون دود سیاه از خانه ام

3 بسکه از بند حصار شهر وحشت میکند میرمد از حلقه زنجیر خود دیوانه ام

4 از مکافات ستم روشندلان ایمن نیند شمع لرزد بر خود، از بیتابی پروانه ام

5 خانه خواه هر بلا واعظ منم در شهر عشق منزلی سیلاب را نبود بجز ویرانه ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر