- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر هوس بردم به رویت چشم خود بر دوختن چشم کین توز تو نیکو داند این کین توختن
2 گر بدوزی دیده از تیرم که در رویم مبین هم به رویت گر ز رویت دیده دانم دوختن
3 می خورم دود چراغ دل همه شب تا به روز هم نمی آرم خطی از لوح صبر آموختن
4 بر من دلسوخته همسایه هم ناید گهی جز به آتش خواستن یا خود چراغ آفروختن
5 گر تو نظاره کنی، باید مرا آتش زدن و اندک اندک پیش تو، بل ذره ذره سوختن
6 وه چه خوش آید از تو این قدر گفتن به ناز « بنده خسرو را که بفروشم، ولی نفروختن »