- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن به هیچ روی نخواهم به گلستان دیدن
2 چه روی او نگرم، جان دهم که حیف بود چنان جمالی وانگه به رایگان دیدن
3 رخش بدیدم و شد سرخ چشم من پیشش به شیر دیدم و خونم نمود آن دیدن
4 بسی زیان دل و جان به هجر او دیدم که هیچ سود ندیدم از این زیان دیدن
5 تمام هستی من برد، گر کند نظری نخواهم آن همه را هیچ در میان دیدن
6 نگار من، زخم جعد یک گره بگشا مگر که دل بتواند خلاص جان دیدن
7 کران گریه نمی بینم از غمت، وین سیل به غایتی ست که نتوانیش کران دیدن
8 هزار خون به زمین ریختی، وگر گویم ز شرم سوی زمین چیست هر زمان دیدن؟
9 چو در ببیند خسرو، گرش بریزی خون زهی محال که باز آید از چنان دیدن