1 گر بینم یار وگر نبینم میرم هر شیوه که در عشق گزینم میرم
2 یار آتش و من شعله اگر از بر او خیزم سوزم وگر نشینم میرم
1 دیوار و در آلوده به خون جگرم کرد هجران تو شرمنده دیوار و درم کرد
2 از لذت زخم آن مژه محرومی ما خواست زان بیش که شمشیر زند بی خبرم کرد
1 ترسم که بس که می کنم از درد اضطراب از من چو نور دیده کند یار اجتناب
2 آهم ربوده خواب کسان ورنه گفتمی هرگز کسی مبیناد این روز را به خواب
1 زیار شکوه عاشق به کفر نزدیک است بدی که صاحب روی نکو کند نیک است
2 دلم در آن خم زلفست گرچه خود دورم چه غم ز دوری راهست دل چو نزدیک است