1 اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم چنان مستم که از مستی نمی دانم چه می گویم
2 منم مطلوب و هم طالب که خود از خود طلبکارم مکرم کرده ام خود را که خود را با تو می جویم
3 اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم و گر نه ذوق می دارم چرا میخانه می پویم
4 اسیر میفروشانم که رندانند غلامانم امیر حضرت جانم که شاهانند آنجویم
5 نکو آئینه ای دارم که حسن او در آن پیداست بدی من مگو عاقل اگر گویم که نیکویم
6 خیال غیر اگر بینم که نقشی می زند بر آب به آب دیدهٔ ساغر خیالش را فرو شویم
7 اگر یار خوشی جوئی که با وی صحبتی داری به یاد نعمت الله جو در این دوران که من اویم