گر می‌کشندم ور می‌کشندم از خواجوی کرمانی غزل 642

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

گر می‌کشندم ور می‌کشندم

1 گر می‌کشندم ور می‌کشندم گردن نهادم چون پای بندم

2 گفتم ز قیدش یابم رهائی لیکن چو آهو سر در کمندم

3 سرو بلندم وقتی در آید کز در درآید بخت بلندم

4 بر چشم پرخون چون ابر گریم بر دور گردون چون برق خندم

5 پند لبیبان کی کار بندم زیرا که سودی نبود ز پندم

6 جور تو سهلست ار می‌پسندی لیکن ز دشمن ناید پسندم

7 گر خون برآنی کز من برانی از زخم تیغت نبود گزندم

8 صورت نبندم مثل تو در چین زیرا که مثلت صورت نبندم

9 گفتی که خواجو در درد میرد آری چه درمان چون دردمندم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر