1 گر خود سخن ز زهره و از ماه بشنوم نبود چنان کز آن بت دلخواه بشنوم
2 بیخوابیم بکشت، وه از من که هر شبی بنشینم و فسانه آن ماه بشنوم
3 تیغم زن، ای رقیب، که قربان شوم ترا آن دم که من روارو آن ماه بشنوم
4 آواز ارغنون ندهد ذوقم آن چنان کاواز پای اسب تو ناگاه بشنوم
5 دل پاره های خون فگند همچو برگ گل چون بوی تو ز باد سحرگاه بشنوم
6 خود را کنم سپند و نخواهم ترا گزند از عاشقان چو بر در تو آه بشنوم
7 مدح و ثنا خسرو خوبان که گفته ای خسرو بخوانش تا من گمراه بشنوم