1 اگر نه روی تو ببینم، به ماهتاب نبینم وگر چه ماه بتابد، به ماه تاب نبینم
2 در آن زمان که نبینم ترا به چشم چو ابرم چنان ببارد باران که آفتاب نبینم
3 به خانه سایه همی گیردم ز فکرت زلفت که آفتاب در این خانه خراب نبینم
4 وصال خواهم و این در به روی من که گشاید ز خنده شکرینت چو فتح باب نبینم؟
5 به وصل چند توان گفتنم «هنوز توقف » کنم توقف، اگر عمر را شتاب نبینم
6 طمع بود ز دهان تو شربتیم، ولیکن سؤال از که کنم، چون ره جواب نبینم؟
7 چو دل سخن نشنود و تو عاقبت بربودی روان بکش که نگه داشتن صواب نبینم
8 جز آب می نرود از دو چشم خسرو و ترسم که چند روز دگر خون رود که آب نبینم