- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر من به کمند تو گرفتار نباشم افتاده درین سایه دیوار نباشم
2 آخر ز تو چیزی ست درین سینه، وگرنه چندین به سر کوی تو بیدار نباشم
3 زنجیر گشایم، ببرد زلف تو، گر من نوبرده آن غمزه خونخوار نباشم
4 خونها خورم و شکر تو گویم که ازین می یک لحظه ز اقبال تو هشیار نباشم
5 خوش وقت دلی که بود آزاد که باری من می نتوانم که گرفتار نباشم
6 چون خاص خیالت شدم، ای جان و خرد، دور آن به که کنون پهلوی اغیار نباشم
7 گویند که «خسرو مگری » وای که چندین بیرون نتراود، اگر افگار نباشم