اگر در بند سودا نیست از خیالی بخارایی غزل 270

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

اگر در بند سودا نیست با من زلف مشکینش

1 اگر در بند سودا نیست با من زلف مشکینش شکست نقد قلب من چرا شد رسم و آیینش

2 منش دیگر نمی‌گویم مکن چندین جفا آخر چو بهبودی نمی‌بینم ز دل کاو گفت چندینش

3 منجّم تا رخ یار و سرشکم دید، در خاطر به وجه نیک روشن شد حدیث ماه و پروینش

4 دلا فرهاد را زیبد ره و رسم وفاداری که سر رفت و نرفت از سر خیال شور شیرینش

5 خیالی طوطی طبعت همان رنگ سخن دارد که در آیینهٔ اول همی‌کردند تلقینش

عکس نوشته
کامنت
comment