- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست ور سر کشد تنعم من در جفای اوست
2 گر میبرد ببندگی و میکشد ببند آنست رای اهل مودت که رای اوست
3 هر چند دورم از رخ او همچو چشم بد پیوسته حرز بازوی جانم دعای اوست
4 هیچم بدست نیست که در پایش افکنم الا سری که پیشکش خاک پای اوست
5 گر مدعای کشتهٔ شاهد شهادتست دعوی چه حاجتست که شاهد گوای اوست
6 از هر چه بر صحایف عالم مصورست حیرت در آن شمایل حیرت فزای اوست
7 تا دیده دیده است رخ دلربای او دل در بلای دیده و جان در بلای اوست
8 در هر زبان که میشنوم گفتگوی ماست در هر طرف که میشنوم ماجرای اوست
9 خواجو کسی که مالک ملک قناعتست شاه جهان بعالم معنی گدای اوست