گر عید وصل از جلال الدین محمد مولوی غزل 875

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

گر عید وصل تست منم خود غلام عید

1 گر عید وصل تست منم خود غلام عید بهر تست خدمت و سجده و سلام عید

2 تا نام تو شنیدم شد سرد بر دلم از غایت حلاوت نام تو نام عید

3 ای شاد آن زمان که درآید وصال تو تا ما ز گنج وصل تو بدهیم وام عید

4 تا آفتاب چهره زیبات دررسید صبحی شود ز صبح جمال تو شام عید

5 در یمن و در سعادت و در بخت و در صفا ای پرتو خیال تو بوده امام عید

6 ای سجده‌ها به پیش درت واجبات عید وی دیده خویشتن ز تو قایم خرام عید

7 جام شراب وصل تو پر کن ز فضل خود تا کام جان روا شود از جام و کام عید

8 اندر رکاب تو چو روان‌ها روا شوند در وی کجا رسد به دو صد سال گام عید

9 آمد ز گرد راه تو این عید و مژده داد جانم دوید پیش و گرفته لگام عید

10 دانست کز خدیو اجل شمس دین بود این فرو این جلالت و این لطف عام عید

11 لیکن کجاست فر و جمال تو بی‌نظیر خود کی شوند دلشدگان تو رام عید

12 تبریز با شراب چنان صدر نامدار بر تو حرام باشد بی‌شبهه تو جام عید

عکس نوشته
کامنت
comment