اگر عاصی، اگر مجرم، اگر از واعظ قزوینی غزل 471

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

اگر عاصی، اگر مجرم، اگر بی‌دین، اگر مستم؛

1 اگر عاصی، اگر مجرم، اگر بی‌دین، اگر مستم؛ به محشر کی گذارد دامن عفوت تهی دستم؟!

2 ز بس خواناست از پیشانیم خط گنه‌کاری تواند نامهٔ اعمال شد آیینه در دستم

3 خلاصی از غم دنیا، نباشد اهل دنیا را گشاد دل ندیدم تا به فکر این و آن بستم

4 نگاه ظاهر و باطن، یکی کردم؛ تو را دیدم رسا شد، این دو کوته رشته را با هم چو پیوستم

5 ندیدم کلفت از کس، تا نکردم کلفتی با کس نرنجیدم ز رنجانیدن کس، تا زبان بستم

6 نرنجانیدم از خود هیچکس را، غیر این واعظ که با سرپنجه تأثیر افغان خاطری خستم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر