1 ایدل به غم بساز و وصالش طلب مکن ترک مراد خود کن و ترک ادب مکن
2 ساقی بیا که خواب شب واپسین بس است هشدار و روز عیش به بیهوده شب مکن
3 زین آه پر شرر که بر افلاک میرود آتش اگر ز چرخ ببارد عجب مکن
4 در بزم غم بمستی و محنت دلا بساز آلوده خویش را بشراب طرب مکن
5 اهلی مراد خویش ز رندان دیر خواه از زاهدان صومعه همت طلب مکن
6 گه گهی دست من پیر به جامی می گیر وز گذر گاه غمم یک دو قدم میگذران
7 اهلی از دوست به جز زخم ستم چون نرسد بگذر از مرهم و با زخم ستم میگذران