ایدل ار خواهی به دولتخانهٔ از خواجوی کرمانی غزل 650

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ایدل ار خواهی به دولتخانهٔ جانت برم

1 ایدل ار خواهی به دولتخانهٔ جانت برم ور حدیث جان نگوئی پیش جانانت برم

2 شمسهٔ ایوان عقلی ماه برج عشق باش تا بپیروزی برین پیروزه ایوانت برم

3 گر چنان دانی که از راه خطا بگذشته‌ئی پای در نه تا به خلوتخانهٔ خانت برم

4 گوهر شهوار خواهی بر لب بحر آرمت دامن گل بایدت سوی گلستانت برم

5 از کف دیو طبیعت باز گیر انگشتری تا بگیرم دست و بر تخت سلیمانت برم

6 نفس کافر کیش را گر بندهٔ فرمان کنی هر چه فرمائی شوم تعلیم و فرمانت برم

7 در گذر زین ارقم نه سر که گر دل خواهدت دست گیرم بر سر گنجینهٔ جانت برم

8 گر شوی با من چوآه صبحگاهی همنفس از دل پر مهر بر ایوان کیوانت برم

9 چون درین راه از در بتخانه می‌یابی گشاد مست و لایعقل درآ تا پیش رهبانت برم

10 ور جدا گردی ز خواجو با بهشتی پیکران از پی نزهت بصحن باغ رضوانت برم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر