بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت از واعظ قزوینی غزل 602

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی

1 بر کتاب دل نوشتم تا خط عشقت جلی می‌کنند اطفال روز و شب، به گردم جدولی

2 می‌کند درد سر دولت ز فرط اشتیاق جبهه کرسی‌نشینان جهان را صندلی

3 نسبت تن‌پروران، تن‌پروری می‌آورد هست از آن مایل به خوابیدن، ز گل‌ها مخملی!

4 از تأهل تنگدستان را، حذر کردن خطاست می‌شود رزق نظر افزون، ز فیض احولی

5 قید عریانی است سربار علایق، مرد را بیشتر محتاج پوشش می‌کند سر را کلی

6 ما ازین دیوان مردم رو، به وحشت رسته‌ایم می‌کند بر ما کمند وحدت ما مندلی

7 پای غم لرزد، به این دلچسبی از خاطر مرا بس که شد ز آمد شد یاد جمالت، صیقلی

8 کار می‌باید، ز حرف و صوت ناید هیچ کار از ولی گفتن، کسی هرگز نمی‌گردد ولی!

9 دستگیری نیست غیر از مرتضی واعظ از آن وقت افتادن نیاید بر زبان جز یا علی

عکس نوشته
کامنت
comment