1 دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
2 بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید
3 بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
4 جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
5 از حسرتِ دهانش آمد به تنگ جانم خود کامِ تنگدستان کی زان دهن برآید
6 گویند ذکرِ خیرش در خیلِ عشقبازان هر جا که نامِ حافظ در انجمن برآید
معنی شعر:
برای برآورده شدن حاجت و خواسته ات استوار و پابرجا ثابت قدم و امیدوار باش با سعی و تلاش استقامت و شکیبایی و پیگیری کار خواهی توانست موفقیت را به دست آوری و به مرادت برسی ۲۴۸