کاش آنزمان که سوخته میشد از اهلی شیرازی غزل 1025

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

کاش آنزمان که سوخته میشد ستاره ام

1 کاش آنزمان که سوخته میشد ستاره ام میسوخت اول این جگر پاره پاره ام

2 گاهی که تیغ خشم کشی، در میانه ام وانگه که بزم عیش کنی بر کناره ام

3 چندانکه بیش بنگرمت تشنه تر شوم ز آب حیات سیر نسازد نظاره ام

4 تا کی خورم چو صورت سنگ از زمانه زخم من سخت دل نه آدمیم سنگ باره ام

5 بهر خدا شفاعت یاران مکن قبول زارم بکش که نیست جز این هیچ چاره ام

6 ایشمع حسن اینهمه گرمی چه حاجتست من آن خخسم که منتظر یکشراره ام

7 جان گر قبول ورنه قبول اختیار ازوست اهلی درین معامله من هیچکاره ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر