- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جان به فدات می کنم، بو که از آن من شوی مرده تنی من ببین، کوش کز آن من شوی
2 شد به بقین دیگران ماه تمام روی تو چشمه آفتاب شو، گر به گمان من شوی
3 چند به چربی زبان همچو چراغ سوزیم سوخته عاقبت گهی هم به زبان من شوی
4 گر به فغان من ترا دردسری ست، باز ده نیستم آن طمع که تو دردستان من شوی
5 سیم بگیرم از برت، گر بکنی عنایتی وام بخواهم از لبت، گر تو ضمان من شوی
6 برگذر دو چشم من کاب روانست در گذر پیش که غرقه ناگهان ز آب روان من شوی
7 فتنه خسروی به رخ، پهلوی من نشین دمی بو که به چیزی از بلا، فتنه نشان من شوی