1 من نخواهم برد جان از دست دل ای مسلمانان، فغان از دست دل
2 سینه می سوزد مدام از جور چشم دیده می گرید روان از دست دل
3 هر که از دستان دل غافل شود زود گردد داستان از دست دل
4 جانم اندر تاب و دل در تب بماند این ز دست چشم و آن از دست دل
5 گفته بودم پای در دامن کشم وین حکایت کی توان از دست دل
6 قوت پایی نداری، خسروا تا نهی سر در جهان از دست دل