- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سیر نمیشوم ز تو نیست جز این گناه من سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
2 سیر و ملول شد ز من خنب و سقا و مشک او تشنهتر است هر زمان ماهی آب خواه من
3 درشکنید کوزه را پاره کنید مشک را جانب بحر می روم پاک کنید راه من
4 چند شود زمین وحل از قطرات اشک من چند شود فلک سیه از غم و دود آه من
5 چند بزارد این دلم وای دلم خراب دل چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
6 جانب بحر رو کز او موج صفا همیرسد غرقه نگر ز موج او خانه و خانقاه من
7 آب حیات موج زد دوش ز صحن خانهام یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من
8 سیل رسید ناگهان جمله ببرد خرمنم دود برآمد از دلم دانه بسوخت و کاه من
9 خرمن من اگر بشد غم نخورم چه غم خورم صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من
10 در دل من درآمد او بود خیالش آتشین آتش رفت بر سرم سوخته شد کلاه من
11 گفت که از سماعها حرمت و جاه کم شود جاه تو را که عشق او بخت من است و جاه من
12 عقل نخواهم و خرد دانش او مرا بس است نور رخش به نیم شب غره صبحگاه من
13 لشکر غم حشر کند غم نخورم ز لشکرش زانک گرفت طلب طلب تا به فلک سپاه من
14 از پی هر غزل دلم توبه کند ز گفت و گو راه زند دل مرا داعیه اله من