1 صبحگه، یارب، حدیثی زان دو لب خواهم کشید یا شبی از دست تو جام طرب خواهم کشید
2 گر بر آن خمخانه جان دست خواهم یافتن ساغری از آب حیوان تا به لب خواهم کشید
3 گفتی امشب زلف بر دستت نهم تا می کشی ده که من تاری ازینسان تا به شب خواهم کشید
4 گر کشم جعد ترا، گویی مکن ترک ادب عاشق و مستم ز من ناید ادب، خواهم کشید
5 سوز دل تا کی نهان دارم، برون خواهم فگند دود از جانم برآمد، چند تب خواهم کشید
6 بوالعجب شد کار من از ناله زارم، هنوز من درین غم ناله های بوالعجب خواهم کشید
7 عاشقی درد سر است و کی رود این دردسر تا ز خسرو هر شبی شور و شغب خواهم کشید