1 رفتم به در خانه میخانه نشستم آن توبهٔ سنگین به یکی جرعه شکستم
2 گر عاقل مخمور مرا خواند به مجنون منعش مکن ای عاشق سرمست که هستم
3 در هر دو جهان غیر یکی را چو ندیدم شک نیست که هم غیر یکی را نپرستم
4 سرمست شرابم نه که امروز چنینم از روز ازل تا به ابد عاشق و مستم
5 در خواب گرفتم سر دستی که چه گویم خوش نقش خیالیست که افتاد به دستم
6 گفتند که در کوی خرابات حضوریست برخاستم و رفتم و آنجا بنشستم
7 سید کرمی کرد و مرا خواند به بنده من هم کمر خدمت او چست ببستم