رفتم و بیشم نبود روی از شهریار گزیدهٔ غزلیات 32

رفتم و بیشم نبود روی اقامت

1 رفتم و بیشم نبود روی اقامت وعده دیدار گو بمان به قیامت

2 گر تو قیامت به وعده دور نخواهی یک نظرم جلوه کن بدان قد و قامت

3 بانگ اذان است و چشم مست تو بینم در خم محراب ابروان به امامت

4 قصر نمازت چه ای مسافر مجنون کعبه لیلی است قصد کن به اقامت

5 در همه عالم علم به عشق و جنونی گو بشناسندت از جبین به علامت

6 آنچه به غفلت گذشت عمر نخواندم عمر دگر خواهم از خدا به غرامت

7 پیرم و بر دوشم از ندیم جوانی از تو چه پنهان همیشه بار ندامت

8 خرمن گل ها به باد رفت و به دل ها نیش ندامت خلید و خار ملامت

9 شحنه شهری تو دست یاز به شمشیر باری اگر شیر می کشی به شهامت

10 من به سلام و وداع کعبه و صحرا صحیه زنانم که بارکن به سلامت

11 شمع دل شهریار شعله آخر زد به سراپا که سوختن به تمامت

عکس نوشته
کامنت
comment