- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من از دست دل دوش دیوانه بودم همه شب در افسون و افسانه بودم
2 غمش بود و من گم شدم در دل خود که همراه غولی به ویرانه بودم
3 ز دل شعله شوق می زد به یادش بر آن شعله شوق پروانه بودم
4 به مسجد رود صبح هر کس به مذهب من نامسلمان به بتخانه بودم
5 دل و جان و تن با خیالش یکی شد همین من در آن جمع بیگانه بودم
6 دریغا، خیالش به سیری ندیدم که شوریده و مست و دیوانه بودم
7 خرابی خسرو نگفتم به رویش که بیهوش از آن شکل مستانه بودم