سوختم چندانکه سر زد شعله از اهلی شیرازی غزل 1012

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

سوختم چندانکه سر زد شعله از پیراهنم

1 سوختم چندانکه سر زد شعله از پیراهنم آتش من بین مدار ایدوست دست از دامنم

2 بنده دلجویی مهر توام کز من ز عشق گر چه میرنجد نمیخواهد کز و دل برکنم

3 بد گمان با من مشو کز دفع تهمت پیش غیر با حریفان دگر لاف محبت میزنم

4 با وجود عشق پنهان گه گهی بی اختیار میکشم آهی و خلقی در گمان می افکنم

5 اهلی از داغ بتان چون کافرم آتش پرست اینقدر باشد که او در دیر و من در گلخنم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر