تو را اهل نظر خوانم از شاه نعمت‌الله ولی غزل 566

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

تو را اهل نظر خوانم گرت منظور او باشد

1 تو را اهل نظر خوانم گرت منظور او باشد نظر باز خوشی باشی چو منظورت نکو باشد

2 خیالش نقش می بندم به هر صورت که پیش آید کجا غیری توان دیدن چو هر چه هست او باشد

3 ز آب چشم ما دایم بود خوش روی ما تازه چو خوشروئی که پیوسته چو ما با آبرو باشد

4 بیا و خرقهٔ خود را به آب می نمازی کن چو جان ما گرت میلی به سوی شست و شو باشد

5 در آن حضرت که غیر او نگنجد غیر او غیری چه جای این و آن دارد چه قدر ما و تو باشد

6 خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست نیاید عقل اگر آید مگر خواجه ولو باشد

7 بیا از نعمت الله جو مرادی را که می خواهی که کام دل از او یابی تو را گر جستجو باشد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر