در وطن سخت غریبم، سفری از واعظ قزوینی غزل 486

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم

1 در وطن سخت غریبم، سفری میخواهم می پرد مرغ دلم، بال و پری میخواهم

2 نیست تقصیر کسی، گر نبرد کس نامم هنرم ساخته بیقدر، زری میخواهم

3 توشه را طلب، نیست بجز درد طلب زهد خشکی چکنم؟! چشم تری میخواهم!

4 قیل و قال سخن بیهده دنیا را گوشه گیری چکنم؟! گوش کری میخواهم!

5 همچو خس بر سر (هر) موج ز خست لرزم کشتی همت دریا گذری میخواهم

6 کس در آن در بزر و سیم نشد کامروا زاری مطلب خود پیش بری میخواهم

7 هست آیا زغم مرگ در آنجا خبری؟ از دل مردم دنیا، خبری میخواهم!

8 خیمه بیرون زدن از بحر تعلق چو حباب بهواداری آه سحری میخواهم

9 پر بخود گم شده این نفس بطاعت مغرور انفعال بگنه راهبری میخواهم

10 نسخه پر غلطم در کف گیتی واعظ بر خود از کلک عنایت گذری میخواهم

عکس نوشته
کامنت
comment