1 دولت جاوید خواهم از در یزدان «دانش » دانش پژوه صلح طلب را
2 آنکه نمود است وصف ذات جمیلش غیرت ارژنگ کارگاه ادب را
1 تا به دارالملک عزلت گشته ام فرمانروا تاج فقرم ساخت بر تخت قناعت پادشا
2 آستین افشاندم از گرد علایق آشکار تا زدم مردانه بر ملک دو عالم پشت پا
1 چو در خواب شد دیده پاسبانها نوای درای آمد از کاروانها
2 به محمل گزیدند جا خوبرویان به تنها دمیدند گفتی روانها