- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست گفتا که پری را چکنم رسم چنانست
2 گفتم که نقاب از رخ دلخواه برافکن گفتا مگرت آرزوی دیدن جانست
3 گفتم همه هیچست امیدم ز کنارت گفتا که ترا نیز مگر میل میانست
4 گفتم که جهان بر من دلتنک چه تنگست گفتا که مرا همچو دلت تنک دهانست
5 گفتم که بگو تا بدهم جان گرامی گفتا که ترا خود ز جهان نقد همانست
6 گفتم که بیا تا که روان بر تو فشانم گفتا که گدا بین که چه فرمانش روانست
7 گفتم که چنانم که مپرس از غم عشقت گفتا که مرا با تو ارادت نه چنانست
8 گفتم که ره کعبه بمیخانه کدامست گفتا خمش این کوی خرابات مغانست
9 گفتم که چو خواجو نبرم جان ز فراقت گفتا برو ای خام هنوزت غم آنست