- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد سیمای شب آغشته به سیماب برآمد
2 آویخت چراغ فلک از طارم نیلی قندیل مه آویزه محراب برآمد
3 دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد
4 چون غنچه دل تنگ من آغشته به خون شد تا یادم از آن نوگل سیراب برآمد
5 ماهم به نظر در دل ابر متلاطم چون زورقی افتاده به گرداب برآمد
6 از راز فسونکاری شب پرده برافتاد هر روز که خورشید جهانتاب برآمد
7 دیدم به لب جوی جهان گذران را آفاق همه نقش رخ آب برآمد
8 در صحبت احباب ز بس روی و ریا بود جانم به لب از صحبت احباب برآمد