سراپای وجودم، بسکه گم از واعظ قزوینی غزل 296

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانان شد

1 سراپای وجودم، بسکه گم در عشق جانان شد نگه در اشک من، چون رشته در تسبیح پنهان شد

2 چنان گردیده جا تنگ از هجوم گریه در چشمم که نتواند شب هجران او، خوابم پریشان شد

3 بفکر این و آن، عمر گرامی رفت از دستم مرا طول امل بر سطر هستی، خط بطلان شد

4 اگر آزاده یی، افگندگی میکن درین بستان که آخر بید مجنون، از سرافرازی پشیمان شد

5 ندارد میمنت آزار دل‌های حزین کردن که در پیچید تا زلف تا با دل‌ها، پریشان شد

6 نگنجد گرچه در ظرف سخن تعریف خاموشی برای مدح خاموشیست، گر واعظ سخندان شد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر