-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگویم حال خویشت، لیک از آزار میترسم وگر ندهم برون، ز اندیشه گفتار میترسم
2 چه حال است این که از بیم رقیبان ننگرم رویت؟ هوس میآیدم گل چیدن و از خار میترسم
3 معاذالله که از مردن بترسم در غمت، لیکن ز داغ دوری و محرومی دیدار میترسم
4 دلی دارم کباب از دست غم، پیشت کشم، لیکن ز خوی نازک آن نرگس خونخوار میترسم
5 تو شب در خواب مستی و مرا تا روز بیداری مخسپ ایمن که من زین دیده بیدار میترسم
6 جوانی، خنده بر خونابه پیران مکن، زیرا تو میخندی و من زین گریه بسیار میترسم
7 مرا زین دیده آزار جراحت میتراود دل مبادا کاندر او ماند از این آزار میترسم
8 ز درد من دلت هر سوی زحمت میکند، لیکن ز بسی سامانی بخت پریشان کار میترسم
9 نیم خسرو که فرهادم، نمانده جانم از عشقت اگر ماندهست، از شیرینی گفتار میترسم