-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیدم نگار خود را میگشت گرد خانه برداشته ربابی میزد یکی ترانه
2 با زخمه چو آتش میزد ترانه خوش مست و خراب و دلکش از باده مغانه
3 در پرده عراقی میزد به نام ساقی مقصود باده بودش ساقی بدش بهانه
4 ساقی ماه رویی در دست او سبویی از گوشهای درآمد بنهاد در میانه
5 پر کرد جام اول زان باده مشعل در آب هیچ دیدی کآتش زند زبانه
6 بر کف نهاده آن را از بهر دلستان را آنگه بکرد سجده بوسید آستانه
7 بستد نگار از وی اندرکشید آن می شد شعلهها از آن می بر روی او دوانه
8 میدید حسن خود را میگفت چشم بد را نی بود و نی بیاید چون من در این زمانه