شکر ایزد از جلال الدین محمد مولوی غزل 2225

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

شکر ایزد را که دیدم روی تو

1 شکر ایزد را که دیدم روی تو یافتم ناگه رهی من سوی تو

2 چشم گریانم ز گریه کند بود یافت نور از نرگس جادوی تو

3 بس بگفتم کو وصال و کو نجاح برد این کو کو مرا در کوی تو

4 از لب اقبال و دولت بوسه یافت این لبان خشک مدحت گوی تو

5 تیر غم را اسپری مانع نبود جز زره‌هایی که دارد موی تو

6 آسمان جاهی که او شد فرش تو شیرمردی کو شود آهوی تو

7 شاد بختی که غم تو قوت او است پهلوانی کو فتد پهلوی تو

8 جست و جویی در دلم انداختی تا ز جست و جو روم در جوی تو

9 خاک را هایی و هویی کی بدی گر نبودی جذب‌های و هوی تو

10 آب دریا تا به کعب آید ورا کو بیابد بوسه بر زانوی تو

11 بس که تا هر کس رود بر طبع خویش جمله خلقان را نباشد خوی تو

عکس نوشته
کامنت
comment