-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیدم بلای ناگهان عاشق شدم، دیوانه هم جانم به جان آمد همی از خویش و از بیگانه هم
2 دیوانه شد زو عشق هم، ناگه برآورد آتشی شد رخت شهری سوخته، خاشاک این ویرانه هم
3 شمع اند خوبان کاهل دل دانند سوز داغ شان این چاشنیها اندکی دارد خبر، پروانه هم
4 مانده دو چشم من به ره، جانا، مکن بیگانگی این خانه اینک ز آن تو، می بایدت آن خانه هم
5 زآیینه مردم تا چرا گیرد خیالت را به بر؟ بهر چه در زلفت رود، در غیرتم از شانه هم
6 دو ابرویت سرها به هم در کار دزدیهای دل دزدیده چشمک می زند آن نرگس مستانه هم
7 هنگام مستی و خوشی چون بر حریفان طرب گه گه به بازی گل زنی، سنگی براین دیوانه هم
8 بر من جفاها کز دلت آید، چه خواهی عذر آن؟ رنجی که برده ست آسیا، منت منه بر دانه هم
9 چون خواب ناید هر شبی، خسرو فتاده بر درت در ماه و پروین بنگرد، غم گوید و افسانه هم