جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

دیدم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2312

غزل 2312 ام از 6329 غزلیات

دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته

1 دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته هم خلوت و هم بی‌گه در دیر صفا رفته

2 با آن مه بی‌نقصان سرمست شده رقصان دستی سر زلف او دستی می بگرفته

3 در رسته بازاری هر جا بده اغیاری در جانش زده ناری آن خونی آشفته

4 و آن لعل چو بگشاید تا قند شکر خاید از عرش نثار آید بس گوهر ناسفته

5 دل دزدد و بستاند وز سر دلت داند تا جمله فروخواند پنهانی ناگفته

6 از حسن پری زاده صد بی‌دل و دل داده در هر طرف افتاده هم یک یک و هم جفته

7 نوری که از او تابد هر چشم که برتابد بیدار ابد یابد در کالبد خفته

8 از هفت فلک بیرون وز هر دو جهان افزون وین طرفه که آن بی‌چون اندر دل بنهفته

9 از بهر چنین مشکل تبریز شده حاصل و اندر پی شمس الدین پای دل من کفته

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته

شاعر شعر دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته چه کسی است ؟

شاعر شعر دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته چیست ؟

قالب شعر دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته غزل است

مضمون اصلی شعر دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر