جعد طره‌اش دیدم از طغرل احراری دیوان اشعار 8

طغرل احراری

طغرل احراری

طغرل احراری

جعد طره‌اش دیدم خاطرم پریشان شد

1 جعد طره‌اش دیدم خاطرم پریشان شد یاد عارضش کردم کلبه‌ام گلستان شد

2 درس محنتش خواندم مشکلاتم آسان شد محو جلوه‌اش گشتم تا رخش نمایان شد

3 ناقه سرشک من بسته در رهش محمل از سپهر چشمانم دم به دم شود نازل

4 بی‌ابا به پای او می‌فتد ازین غافل گریه‌ای نمی‌سازد منع انبساط دل

5 بر سرم ز هجرانش شورش قیامت رفت از هوای عشق او بی‌حدم ملامت رفت

6 حاصل امید من جمله در غرامت رفت اندک‌اندک این امید در پی ندامت رفت

7 گیرودار صد موسی از تجلی تور است شوکت سلیمانی در ترحم مور است

8 صبح مطلب عاشق بعد شام دیجور است ریشه تا دواند تاک جلوه‌گاه انگور است

9 کشتی امیدم را ز اشک ناخدا کردم در محیط اندوهش بی‌ابا رها کردم

10 با خیال سودایش عمر خود ادا کردم در هوای وصل او دوش گریه‌ها کردم

11 لشکر الم‌هایش کرده در دلم منزل از نتیجه عشقش جز ستم نشد حاصل

12 مردم از غم هجرش تا شدم به او واصل بی‌تردد اسباب حل نمی‌شود مشکل

13 بوعلی بود پیشم در سلوک مجنونی دانشم کند اکنون از ارسطو افزونی

14 سینه بلیناسش طغرلم کند خونی گشت حاصل شاهین شوکت فلاطونی

عکس نوشته
کامنت
comment