گفتم ای سلطان خوبان رحم از حافظ شیرازی غزل 14

حافظ شیرازی

آثار حافظ شیرازی

حافظ شیرازی

برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهره‌مند شوید.

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

1 گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل، ره گم کُنَد مسکین غریب

2 گفتمش مگذر زمانی، گفت معذورم بدار خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب

3 خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

4 ای که در زنجیرِ زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آن خال مشکین بر رخِ رنگین غریب

5 می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مه وشت همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب

6 بس غریب افتاده است آن مور خط، گرد رخت گر چه نَبوَد در نگارستان، خط مشکین غریب

7 گفتم ای شام غریبان طُرِّه شبرنگ تو در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب

8 گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب

معنی شعر:

نا امید و غمگین مباش، کارهایت به زودی سر و سامان می گیرد. و رو به راه می شود. تو قطعا به موفقیت و سعادت خواهی رسید

عکس نوشته
کامنت
comment
حافظ شیرازی

آثار حافظ شیرازی

برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهره‌مند شوید.