1 گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبال دل، ره گم کُنَد مسکین غریب
2 گفتمش مگذر زمانی، گفت معذورم بدار خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب
3 خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
4 ای که در زنجیرِ زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آن خال مشکین بر رخِ رنگین غریب
5 مینماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مه وشت همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب
6 بس غریب افتاده است آن مور خط، گرد رخت گر چه نَبوَد در نگارستان، خط مشکین غریب
7 گفتم ای شام غریبان طُرِّه شبرنگ تو در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب
8 گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب
معنی شعر:
نا امید و غمگین مباش، کارهایت به زودی سر و سامان می گیرد. و رو به راه می شود. تو قطعا به موفقیت و سعادت خواهی رسید