من آنچه دوش بدین جان از امیرخسرو دهلوی غزل 1447

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم

1 من آنچه دوش بدین جان مبتلا گفتم همه حکایت آن طره دو تا گفتم

2 گرت هوای می است و شرابخواره من بیا که خون دل و دیده را صلا گفتم

3 به شهر در دف رسواییم بزد همه خلق کجا به پیش تو دیوانه ماجرا گفتم

4 هنوز باز نمی آید این دل بی شرم تبارک الله تا من بدو چها گفتم

5 کنون مرا به سر کوی شاهدان جویند که ترک صحبت مردان پارسا گفتم

6 به هر جفا که ز خوبان رسد سزاوارم که بیدلان را بسیار ناسزا گفتم

7 ز صبر اگر سخنی گفتم، ای فراق، مکش گناه کردم و بد کردم و خطا گفتم

8 اگر به خدمت یاران من رسی، ای باد سلام من برسانی که من دعا گفتم

9 دلی که رفت ز تو، خسروا، در آن سر زلف بجوی و خواه مجو، باز من ترا گفتم

عکس نوشته
کامنت
comment