1 گفتم که چو فتنه چشم تو خفته بهست وز سرد سخن لعل تو ناسفته بهست
2 زین چشم همی سخن نگوید با من ای بس سخن نغز که ناگفته بهست
1 اجل موفق دین آن خلاصه تحقیق توئی موفق آن خیرها علی التحقیق
2 توئی که از سر تقوی بجاه دنیاوی بدست کردی عقبی و این بود توفیق
1 زهی قدرت از عالم فکر برتر وجود تو بر فرق ایام افسر
2 جلال تو از فکرت عقل بیرون کمال تو از مدرج وهم بر تر
1 زهی بمشرق و مغرب رسیده انعامت شکوه خطبه وسکه زحشمت نامت
2 زتست نصرت اسلام از آن فلک خواند است حسام دولت و دین و علاء اسلامت