- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتمش روی تو صد ره ز قمر خوبترست گفت خاموش که آن فتنه دور قمرست
2 گفتم آن زلف و جبینم بچنین روز نشاند گفت کان زلف و جبین نیست که شام و سحرست
3 گفتم ای جان جهان از من مسکین بگذر گفت بگذر ز جهان زانکه جهان بر گذرست
4 گفتمش قد بلندت بصنوبر ماند گفت کاین دلشده را بین که چه کوته نظرست
5 گفتمش خون جگر چند خورم در غم عشق گفت داروی دلت صبر و غذایت جگرست
6 گفتمش درد من از صبر بتر میگردد گفت درد دل این سوخته دلمان تبرست
7 گفتمش ناله شبهای مرا نشیندی گفت از افغان توام شب همه شب دردسرست
8 گفتمش کار من از دست تو در پا افتاد گفت این سر سبک امروز ز دستی دگرست
9 گفتمش کام دل خسته خواجو لب تست گفت شک نیست که کام دل طوطی شکرست