گفتمش روی تو صد ره ز قمر از خواجوی کرمانی غزل 128

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

گفتمش روی تو صد ره ز قمر خوبترست

1 گفتمش روی تو صد ره ز قمر خوبترست گفت خاموش که آن فتنه دور قمرست

2 گفتم آن زلف و جبینم بچنین روز نشاند گفت کان زلف و جبین نیست که شام و سحرست

3 گفتم ای جان جهان از من مسکین بگذر گفت بگذر ز جهان زانکه جهان بر گذرست

4 گفتمش قد بلندت بصنوبر ماند گفت کاین دلشده را بین که چه کوته نظرست

5 گفتمش خون جگر چند خورم در غم عشق گفت داروی دلت صبر و غذایت جگرست

6 گفتمش درد من از صبر بتر می‌گردد گفت درد دل این سوخته دلمان تبرست

7 گفتمش ناله شبهای مرا نشیندی گفت از افغان توام شب همه شب دردسرست

8 گفتمش کار من از دست تو در پا افتاد گفت این سر سبک امروز ز دستی دگرست

9 گفتمش کام دل خسته خواجو لب تست گفت شک نیست که کام دل طوطی شکرست

عکس نوشته
کامنت
comment