- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روست روست! گفتمش: آن دود چیست؟ گفت: که آن موست موست
2 من که بملک جهان، ندهم یک موی او دل بجهان چون دهم؟ در دل من اوست اوست!
3 چون شود او جلوه گر، در قدم سرو او جان من آب است آب، جسم منش جوست جوست
4 آنکه شود پردگی، مغز بود؛ مغز، مغز وآنکه بود خودنما، پوست بود پوست پوست
5 شرم بود، همچو آب؛ در گهر آدمی هست بها در حیا، آب چو در روست روست
6 کس نپسندد ترا، زآنکه توی خودپسند گر تو به خود دشمنی، خلق بود دوست دوست
7 پا ننهد یاد دوست، در دل پرکبر و ناز دل چو شود خاکسار، یار مرا کوست کوست
8 سیم و زر و ملک و مال، دشمن جان تواند با تو کسی نیست نیست غیر غم دوست دوست
9 چشم سیه مست او، گر گزدش دور نیست واعظ بی دل کباب، ز آتش آن خوست خوست