- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
2 کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
3 به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
4 بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون خزانی را
5 چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را
6 سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را
7 نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
8 به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را
9 نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن که از آب بقا جویند عمر جاودانی را