حسرت فرو خورم چه به رویت از اهلی شیرازی غزل 1015

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

حسرت فرو خورم چه به رویت نظر کنم

1 حسرت فرو خورم چه به رویت نظر کنم وانگه بگریه افتم و از دل به در کنم

2 مست از می خیال توام آنچنان که نیست پروا که با تو نیز سخن یا نظر کنم

3 تو مست جام غیری و مهمان دیگری من در تنور سینه کباب جگر کنم

4 خواهم ز رشک یاری آنشمع ای رقیب آهی کشم که بزم تو زیر و زبر کنم

5 اهلی اگرچه جور ز حد شد گمان مبر کاندیشه حریفی و یار دگر کنم

6 شدم به تیر ملامت نشانه در عالم ز بسکه سینه کرده پیش تیر شدم

7 اسیر عشق تو چون اهلیم مکش زارم که کشتنی نشدم گر ترا اسیر شدم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر