نهادم عینک و، ملک عدم را از واعظ قزوینی غزل 476

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا دیدم

1 نهادم عینک و، ملک عدم را بی خفا دیدم ازین روزن عجب بستانسرای دلگشا دیدم!

2 گه از زور جوانیها و گه از ضعف پیریها ازین ده روزه عمر بی بقا دیدی چه ها دیدم؟!

3 ز پا هرجا فتادم، عجز من شد دستگیر من چه یاریها که در عالم ازین بیدست و پا دیدم

4 درین جزء زمان از کس ندیدم همرهی در کل بغیر اینکه گاهی دستگیری از حنا دیدم

5 ز هم خواهند این خلق خدا نشناس کام دل بسی جستم، همین درگاه حق را بی گدا دیدم!

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر